شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

یه روز تعطیل با پسرم

پسر خوشگل مامان جمعه خیلی بهمون خوش گذشت دو تایی با هم رفتیم پارک ساعی خیلی ذوق میکردی وقتی به اردکها غذا میدادی خیلی بامزه ادای راه رفتنشونو در میوردی کلی کیف کردم از شور و شوقت منم جون گرفتم از حال خوب پسرم. بیچاره ای قرقاول و سرکار گذاشته بودی هرچی میگفتم مامان شیشه داره نمیتونی بهش غذا بدی هر چی پفک داشتی ریختی پشت شیشه پرنده بیچاره هم در حسرت معلومه داری کیف میکنی میگفتی مامان من سوار مار شدم.   ...
9 تير 1392

دلم گرفت

پسرم بعد از تعطیلات خرداد و در آخرین روز تعطیلات یه خبر خیلی بد به مامان دادن که کلی حالمو خراب کرد و الان بعد گذشت دو هفته بازم اشکم در اومد آقای خورشیدی عزیزمون رو تو صانحه تصادف از دست دادیم آقای خورشیدی 11 سال با مامان همکار بود و کلی خاطره ازش داشتم حتی عروسی مامان هم اومده بود خیلی برامون عزیز بود یه انسان مهربون و دلسوز و زحمتکش پسرم واقعا جاش تو شرکت خالیه روز شنبه بعد از تعطیلات همه شرکت رفتیم برای خاکسپاری و مراسم سوم هم خود شرکت گرفت امیدوارم روحش در آرامش باشه و ما رو حلال کرده باشه که همیشه براش زحمت داشتیم.
6 تير 1392

نمك مامان

سلام پسر خوشگل مامان ديروز تعطيل بودم صبح كه از خواب پاشدم ديدم خونه چقدر تميزه اول صبح خاله ندا و مادانا خونرو تميز كرده بودند تا من تمام وقتمو براي پسر گلم بذارم دو تايي خيلي كيف كرديم با هم رقصيديم تا آهنگ ميذاشتم شروع ميكردي با آهنگ خوندن و ميخنديدي كلي با هم بازي كرديم جديدا بايد بذارمت رو اپن آشپزخونه تا غذاتو كامل بخوري نميدونم اون بالا چي داره كه انقدر تو رو خوشحال ميكنه اشتهاتم باز ميكنه يه بارم با باباييت تلفني حرف زدي ديشبم رفتيم خونه خاله اكرم تولد مهرداد بود كلي با بادكنكا بازي كردي آخر شبم سعيده همرو بهم گره زده بود داد به شما ميدونم الان از خواب پاشي كلي سرت با بادكنكات گرمه   شنتيا نميدوني چقدر دوست داري با ما سر سفر...
1 تير 1392

عید امسال

گل پسر مامان عيد امسال با شما خيلي خوش گذشت خيلي خاطرات خوبي براي مامانت گذاشتي پارسال كه شما تو شمك مامانت بودي همه ميگفتند الهام بذار بدنيا بياد سفره هفت سينتو بهم ميريزه شما هم حسابي بهم ريختي حالا همه ميگن سال ديگه كه راه بيفته بهت ميگيم ولي مامانت آرزو ميكنه زودتر سال ديگه بيادو راه رفتن شما رو ببينه عيد امسال عيد شلوغي بود دايي مامان اومده بود تهران شما هم كلي با هستي بازي كردي تو مهمونيا خيلي خوش گذروندي چند تا از عکساتو برات میذارم ببینی   اینم عکس هستی جان و شما که دستش درد نکنه چقدر برات کادو آورده بود یه آدم آهنی با یه سگ خوشگل و یه عالمه توپ  این عکسم دقیقا لحظه تحویل ساله  مام...
1 تير 1392
1