یه روز تعطیل با پسرم
پسر خوشگل مامان جمعه خیلی بهمون خوش گذشت دو تایی با هم رفتیم پارک ساعی خیلی ذوق میکردی وقتی به اردکها غذا میدادی خیلی بامزه ادای راه رفتنشونو در میوردی کلی کیف کردم از شور و شوقت منم جون گرفتم از حال خوب پسرم. بیچاره ای قرقاول و سرکار گذاشته بودی هرچی میگفتم مامان شیشه داره نمیتونی بهش غذا بدی هر چی پفک داشتی ریختی پشت شیشه پرنده بیچاره هم در حسرت معلومه داری کیف میکنی میگفتی مامان من سوار مار شدم. ...
نویسنده :
مامان الهام
21:13